نمیدونم حرفامو از کجا شروع کنم نمیدونم چیو باور کنم دوست دارم گفتناشو یا نیش وکنایه خودش و خانوادش به خاطر یه مشت مال دنیا عکس العملای اونشب خاستگاری بد داغونم کرد منو جلوی خانوادم سکه یه پول کرد یکی دوروزه که بد فکرمم مشغوله وابستشم خیلی باخودم کلنجار رفتم میخواستم تا اخر عمرمم منوزی باشم ولی خدارو خوش نمیاد میخواستم تلافی کنم ولی اینکارا هم مال بچه هاس تا اینکه عهدی باخودم بستم تا خون تو رگمم هست پای این عهد هستم
عهد بستم خودمو تو زندگی به اوج برسونم اونقد که همه ارزوی داشتن زندگیمو بکنن از همین الان وارد این ماراتن سخت خواهم شد.
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |